استفاده کاربردی از ایمان

نويسنده:نورمن وينسنت پيل
مترجم:اسماعيل حسيني


مثبت انديشي-قسمت يازدهم

ايمان و معالجه بيماريها

آيا ايمان مذهبي درمعالجه ي بيماري ها نقش دارد؟شواهد محکمي حاکي از آن هستند که چنين است.زماني بود که به اين موضوع اعتقاد نداشتم اما حالا دارم و با قاطعيت هم ايمان دارم.آنقدر شواهد زيادي درتأييد اين موضوع ديده ام که غير از اين چاره اي ندارم.
شواهد علمي به ما نشان مي دهد که اگر قدرت ايمان را درست بشناسيم وبه کار ببريم،نيروي مؤثري براي غلبه بر بيماري ها وبازگرداندن مجدد سلامتي در اختيار خواهيم داشت.
پزشکان بسياري در اين مورد با من هم عقيده هستند.مدتي قبل جريان سفر جراح معروف ويني ،دکتر هانس فينسترر به طورمرتب در روزنامه ها چاپ مي شد.من گزارش روزنامه اي را براي شما نقل مي کنم که تيترآن چنين است:«جراح برجسته اي که خدا او را هدايت مي کند.»
«دکتر هانس فينسترر يک پزشک ويني است که اعتقاد دارد"دست ناپيداي خداوند"به اوکمک مي کند که عمل جراحي موفقيت آميزي داشته باشد.او از طرفِ کالج بين المللي جراحان براي دريافت بالاترين نشان لياقت اين کالج که نشان استاد جراحي نامي دارد انتخاب شد.از او به خاطر انجام جراحي شکم با استفاده از بي حسي موضعي تقدير شد.
«فينسترر که هفتاد و دو سال دارد استاد دانشگاه وين است و تاکنون بيش از بيست هزار برش برداري (از قسمتي يا تمام شکم)را تنها با استفاده از بي حسي موضعي انجام داده است.او گفت اگر چه پيشرفت چشمگيري در پزشکي و جراحي طي سال هاي اخيرصورت گرفته،اما تمام اين پيشرفت ها به خودي خود موفقيت آميزبودن عمل هاي جراحي را تضمين نمي کند.در موارد بسياري،درعمل هايي که به نظر ساده و ابتدايي مي رسيدند بيمار از دست رفته و در بعضي موارد که جراح از بيمار قطع اميد کرده،بيمار جان سالم به در برده و سلامت خود را بازيافته است.
«بعضي از همکاران من اين موارد را به تصادف محض ربط مي دهند،درحالي که ديگران معتقدند که درعمل هاي جراحي دشوار،دست پنهان خداوند آنها را ياري کرده است.متأسفانه درسال هاي اخير بسياري از بيماران و پزشکان اعتقاد خود را به اينکه همه چيزطبق مشيت الهي انجام مي شود از دست داده اند.»
«وقتي دوباره به اهميت ياري خداوند در کارها و به ويژه درمان بيمارانمان ايمان بياوريم آن وقت پيشرفت واقعي در بازگرداندن سلامتي به بيماران حاصل مي شود.»
به اين ترتيب گزارش روزنامه از اين جراح بزرگ که علمش را با ايمان درهم آميخته به پايان مي رسد.
يک بار در گردهمايي ملي يکي از صنايع مهم سخنراني داشتم.اين صنعت در حيات اقتصادي نقش بسيارمهمي داشته و دارد.در اين گردهمايي مديران برجسته و خلاق اين صنعت شرکت داشتند.
وقتي سر ميزضيافت نهار،در ميان صحبت از ماليات ،افزايش هزينه ها و مشکلات تجاري يکي از مديران برگشت و از من پرسيد:«آيا باور داريد که ايمان شفا مي دهد؟»کمي جا خوردم.
جواب داد:«مثال هاي تأييد شده ي فراواني در پرونده هاي پزشکي وجود دارد که اين موضوع را ثابت مي کند.البته فکرنمي کنم براي درمان يک بيماري جسمي فقط بايد به ايمان تکيه کنيم.من اعتقاد دارم که خداوند و پزشک با هم بيماران را شفامي دهند.اين ديدگاه از علم پزشکي و علم ايمان استفاده مي کند و مي دانيد که هردوي اينها در فرايند درمان مؤثر هستند.»
آن مرد ادامه داد:«بگذاريد سرگذشت خودم را برايتان تعريف کنم.چند سال پيش گرفتار عارضه اي شده بودم که پزشکان آن را تومور استخواني فک تشخيص دادند و به من گفتند که عملاً درمان پذيرنيست.حتماً مي توانيد تصور کنيد که چقدر ناراحت بودم.درنهايت نااميدي دنبال کمک مي گشتم.اگرچه نسبتاً مرتب به کليسا مي رفتم اما زياد مذهبي نبودم،راستش را بخواهيد،تا آن وقت کتاب مقدس را هم درست نخوانده بودم.يک روز،همين طور که در رختخواب درازکشيده بودم احساس کردم دوست دارم کتاب مقدس را بخوانم و از همسرم خواستم آن را برايم بياورد.خيلي تعجب کرد چون هرگزچنين درخواستي از او نکرده بودم.
«شروع به خواندن کردم و تسلي و آرامش يافتم.کمي هم اميدوار شدم.هر روز زمان بيشتري را به خواندن کتاب مقدس مي گذراندم.اما نتيجه ي واقعي در راه بود.کم کم متوجه مي شدم آن برآمدگي که باعث نگراني من شده بود هر روز کوچک تر مي شود.اول فکر کردم اين طوربه نظرم مي رسد اما بعد متقاعد شدم که تغييري در من صورت گرفته است.»
«يک روز همين طور که کتاب مقدس را مي خواندم در درونم احساس گرمي و شادي عجيبي کردم.توصيف آن حالت سخت است و مدت هاست که ديگر سعي نمي کنم آن را توضيح بدهم.از آن روز به بعد روند بهبودي من سرعت گرفت.به سراغ همان دکترهايي رفتم که بيماري مرا تشخيص داده بودند.به دقت مرا معاينه کردند.معلوم بود که شگفت زده شده اند،با اين حال تأييد کردند که حالم بهترشده است اما به من هشدار دادند که اين بهبودي موقتي است.بعداً با معاينه ي بيشتر مشخص شد که علائم تومور استخوان به طور کلي ناپديد شده است.با اين وجود دکترها مي گفتند ممکن است دوباره عود کند.اين موضوع اصلاً باعث نگراني من نشد چون در دلم مي دانستم که شفا گرفته ام.»
پرسيدم:«از وقتي شفا پيدا کرديد تا حالا چقدر مي گذرد؟»
جواب داد:«چهارده سال.»
اين مرد را زيرنظرگرفتم.متوجه شدم که مرد قوي و سالمي است و در حوزه ي کاري خودش از افراد برجسته به حساب مي آيد.اين ماجرا را به شيوه ي مديري که از مسائل کاري اش با شما صحبت مي کند براي من تعريف کرد.در ذهن او کوچکترين ترديدي وجود نداشت چون آن مردي که آن پزشکان حکم مرگش را صادرکرده بودند حالا سالم و سرحال جلوي من نشسته بود.
چه چيزي باعث بهبودي او شد؟مهارت پزشک به علاوه ي يک چيزديگر.آن چيز همان ايماني است که شفا مي دهد.
داستان شفا پيدا کردن اين مرد تنها يک نمونه از هزاران مورد مشابه است.بسياري از اين موارد با شواهد پزشکي به اثبات رسيده اند به طوري که به نظر مي رسد بايد افراد را تشويق کنيم از قدرت شگفت انگيز ايمان بيشتر استفاده کنند.متأسفانه جنبه ي شفابخشي ايمان مدت هاست که فراموش شده.مطمئن هستم قدرت ايمان کارهايي انجام مي دهد که به آن معجزه مي گوييم.البته به عقيده ي من،اين معجزه ها درحقيقت نتيجه ي عملکرد
معنوي قوانين علمي است.
در تعاليم مذهبي امروزتأکيد بيشتري برشفا دادن بيماري هاي ذهن،قلب و روح از طريق ايمان مي شود.دراصل،بازگشتي به تعاليم اوليه ي مذهب به چشم مي خورد.تنها در زمان اخيراست که فراموش کرده ايم قرن ها از مذهب براي شفا دادن بيماران استفاده مي شده است.اما در روزگار جديد انسان دچار اين برداشت غلط شده که غيرممکن است بتوان تعاليم کتاب مقدس را با چيزي که<علم>ناميده مي شود هماهنگ کرد،و به اين ترتيب تأثير شفا بخشي مذهب کنار گذاشته شد و علم مادي هرروز بيشتر از روز پيش تشخيص داده مي شود.
قابل توجه است که کلمه ي تقدس درزبان انگليسي از کلمه اي مشتق مي شود که به معني يکپارچگي است و کلمه مراقبه که معمولاً با معناي مذهبي به کار مي رفت تشابه زيادي با معناي ريشه ي کلمه ي درمان دارد.نزديکي اين دو کلمه هنگامي آشکارتر مي شود که تشخيص مي دهيم مراقبه ي خالصانه درباره ي خداوند و حقيقت وجود او درمان روح و جسم است.
پزشکي امروز برتأثير عوامل روان تني دردرمان تأکيد مي کند و به اين ترتيب رابطه ي حالات ذهني با سلامت جسمي را مورد تأکيد قرارمي دهد.طب امروز رابطه ي نزديک ميان طرز فکرانسان وسلامتي او را تشخيص داده و مورد توجه قرار مي دهد.از آنجا که مذهب با فکر و احساسات و نگرش هاي اصلي انسان سروکار دارد بنابراين کاملاً طبيعي است که علم ايمان درروند درمان نقش مهمي ايفا کند.
از هارولد شرمن نمايشنامه نويس معروف خواستند که يک نمايش راديويي را بازنويسي کند و به او وعده دادند که نويسنده ي دائمي آن سلسله نمايش ها باشد.بعد از چند ماه کارعذرش را خواستند و نوشته هايش را بدون ذکر نام او مورد استفاده قراردادند.اين مسئله براي او مشکلات مالي و حيثيتي به وجود آورد.اين بي عدالتي باعث شد که در دل هارولد نفرت عميقي از آن مدير راديو که به قول خود عمل نکرده بود، به وجود بيايد.آقاي شرمان مي گويد براي اولين بار درعمرش به فکر کشتن کسي افتاده بود.نفرت او باعث شد که دچاريک عارضه ي جسمي به شکل يک بيماري قارچي بشود که غشاء گلوي او را مورد حمله قرار داد.بهترين مراقبت هاي پزشکي از او به عمل آمد اما او به چيز ديگري نيزاحتياج داشت.وقتي نفرتش را کنار گذاشت و توانست احساس بخشش و درک را جايگزين آن کند،بيماري اش خود به خود برطرف شد.با کمک دانش پزشکي و نگرش فکري تازه توانست از آن بيماري عذاب آور شفا پيدا کند.
روش معقول و مؤثربراي تضمين سلامتي و شادي به کار گرفتن مهارت ها و روش هايي است که علم پزشکي به ما عرضه مي کند و درعين حال به کار بردن خرد،تجربه و راهکارهايي است که علم روحاني در اختيار ما مي گذارد.شواهد مؤثري دردست است که اين نظر را تأييد مي کند که خداوند بيماران را از طريق پزشک و روحاني شفا مي دهد.بسياري از پزشکان با اين نقطه نظر موافق هستند.
دريک ضيافت نهار به اتفاق نُه مرد ديگر برسريک ميز نشسته بوديم .يکي از آنها پزشکي بود که به تازگي از خدمت درارتش مرخص شده بود و حرفه ي پزشکي را به شکل غيرنظامي دوباره از سرگرفته بود.او گفت:«از وقتي از خدمت ارتش بيرون آمده ام متوجه شده ام که مشکلات بيمارانم تغييرکرده اند.فهميده ام که درصد بالايي از بيماران نياز به دارو و پزشک ندارند بلکه بايد طرز فکر خود را بهترکنند.درحقيقت،آنقدر که ازلحاظ فکري و عاطفي بيمار هستند از لحاظ جسمي مشکلي ندارند.ترس، احساس حقارت،گناه،و کينه در وجود آنها به هم آميخته است.متوجه شده ام که در درمان آنها درست به همان اندازه که پزشک هستم بايد روانشناس هم باشم و علاوه براين فهميده ام که روان درماني هم بهبود کامل اين بيماران به من کمکي نمي کند.متوجه شده ام که دربسياري از موارد مشکل اساسي اين افراد جنبه ي روحي دارد،بنابراين اغلب قسمت هايي از کتاب مقدس را براي آنها مي خوانم و براي انها کتاب هاي مذهبي و الهام بخش تجويز مي کنم.»
در حالي که روي سخنش با من بود ادامه داد:«ديگر وقتش شده که شما مردان روحاني اين نکته را تشخيص بدهيد که دردرمان بسياري از مردم شما هم نقشي بر عهده داريد.البته قرارنيست که شما درکار پزشکان دخالت کنيد؛همان طور که ما هم درکار شما دخالت نخواهيم کرد.اما ماپزشکان به همکاري روحانيون نياز داريم تا به مردم کمک کنيم که سلامتي خود را دوباره به دست بياورند.»
مدتي پيش نامه اي از پزشکي درنيويورک به دستم رسيد .در آن نامه نوشته بود:«شصت درصد از مردم اين شهر بيمارهستند چون ذهن و روح آنها با هم سازگار نيست.تشخيص اين نکته دشواراست که ذهن انسان هاي امروزي تا به اين حد مريض شده که اندام هاي بدن دچار درد شده اند.تصور مي کنم دير يا زود روحانيون نيزبه رابطه ي ميان بيماري هاي جسمي و ذهن پي خواهند برد.»
اين پزشک لطف کرده و نوشته بود که کتاب مرا با عنوان «راهنماي زندگي تؤام با اعتماد به نفس»و کتاب هاي ديگري از اين قبيل را براي بيمارانش تجويز کرده و نتايج چشمگيري به دست آورده است.
خانمي که مديريت يک مغازه ي کتاب فروشي درشهر بيرمنگام آلباما را به عهده داشت نسخه ي پزشکي را برايم فرستاد که بيماربايد آن را به جاي داروخانه ازکتاب فروشي او تهيه مي کرد.آن پزشک براي بيماري هاي خاصي خواندن کتاب هاي به خصوص را تجويز کرده بود.
دکتر کارل آرفريس که قبلاً رياست انجمن پزشکي کانزاس سيتي را برعهده داشت و من افتخار شرکت با او در يک برنامه ي راديويي درباره ي سلامتي و شادي را داشتم،مي گفت که در درمان بيماري هاي انساني جنبه هاي جسمي و روحي گاهي چنان عميقاً به هم پيوسته اند که اغلب نمي توان ميان آن دو تمايز قائل شد.
سال ها قبل دوستم دکترکلارنس دبليو ليب تأثير مشکلات روحي و رواني بر سلامتي بدن را خاطر نشان کرد.در اثرراهنمايي و صحبت هايي که با او داشتم متوجه شدم که ترس و گناه،نفرت و کينه،يعني همان مشکلاتي که با آنها سر و کار داشتم اغلب با مسائل سلامتي رابطه ي نزديکي دارند.دکتر ليب چنان به اين شيوه ي درمان اعتقاد داشت که به همراه پزشک ديگري يک درمانگاه مذهبي-رواني را تأسيس کرد.اين درمانگاه تاکنون صدها نفر را در شهر نيويورک درمان کرده است.
من و دکتر ويليام سيمن با هم در زمينه ي رابطه ي ميان مذهب و عمل جراحي کار کرديم و توانستيم به بسياري از بيماران ،سلامتي و زندگي دوباره بدهيم.
دو نفر از دوستان پزشک من به اسم دکتر تيلر و دکتر وست پات تاحد زيادي به من درانجام وظايف مذهبي ام کمک کردند.دانش علمي و شناخت عميقي که از روح بشرداشتند به من کمک کرد تا رابطه ي ميان ناراحتي هاي جسمي ،ذهني و روحي با ايمان را درک کنم.
دکتر ربکا بيرد مي گويد:«ما علت روان تني فشارخون را کشف کرده ايم .متوجه شده ايم که ترس پنهان و سرکوب شده از اتفاقاتي که ممکن است بيفتد و نه ترس ازمسائل واقعي علت فشارخون است.اين ترس ها اغلب به آينده مربوط مي شوند و بنابراين خيالي هستند زيرا ممکن است هيچ وقت اتفاق نيفتند.درمورد ديابت متوجه شده ايم که غصه يا نااميدي بيش ازهراحساس ديگري انرژي بدن را مصرف مي کند و به اين ترتيب انسولين بدن را که درسلول هاي پانکراس توليد مي شود چنان به شدت مصرف مي کند که آنها فرسوده مي شوند.
احساسات و عواطفي را کشف کرده ايم که به گذشته ي افراد مربوط مي شوند.اين افراد درزمان گذشته زندگي مي کنند و نمي توانند همراه با زندگي به جلو بروند.دنياي پزشکي مي تواند اختلالاتي از اين قبيل را تسکين بدهد.پزشکان مي توانند دارويي تجويزکنند که فشارخون را تنظيم کند،اما تأثير اين دارو هميشگي نيست.آنها مي توانند به بيمارانسولين بدهند که شکر بيشتري را به انرژي تبديل کند و بيمارديابتي آسوده شود.براي اين بيماري ها کمک هاي مشخصي وجود دارد اما بيماررا کاملاًدرمان نمي کند.هيچ دارو يا واکسني کشف نشده که ما را درمقابل درگيري هاي عاطفي خودمان محافظت کند.درک بهتري از احساسات و عواطف و بازگشت به ايمان مذهبي،ترکيبي را مي سازد که مي تواند براي هريک از ما کمک دائمي باشد.دکتربيرد نتيجه گيري مي کند :«راه حل مشکل،آموزش هاي شفابخش مذهب است.»
پزشک خانم ديگري براي من درباره ي موفقيتي که درترکيب درمان پزشکي و ايمان داشته نامه نوشته است:«به فلسفه ي مذهبي ساده و روشن شما علاقمند شدم.با سرعت زيادي کار مي کردم و عصبي و ناراحت بودم و گاهي اوقات گناهان و ترس هاي قديمي مرا احاطه مي کرد،درواقع نيازداشتم که ازفشار عصبي رها شوم.يک روز صبح زود دريکي از لحظات دلتنگي ام کتاب شما را برداشتم و خواندم .اين همان نسخه اي بود که به آن نياز داشتم.درکتاب شما خدا بود،شفادهنده ي بزرگ همه ي دردها،ايمان به او  مانند آنتي بيوتيکي بود که ميکروب ترس را نابود مي کرد و ويروس گناه را بي اثر مي ساخت.»
اصولي را که درکتابتان توضيح داده بوديد به کاربستم .به تدريج از فشار عصبي رهاشدم و احساس آرامش و شادي کردم،درنتيجه بهتر مي خوابيدم .خوردن قرص هاي ويتامين و نيروبخش را کنار گذاشتم.بعد از آن احساس کردم که مي خواهم بيماراني را هم که دچاراختلال اعصاب بودند دراين تجربه ي جديد شريک کنم.وقتي با آنها صحبت کردم متوجه شدم بسياري ازآنها کتاب شما و کتاب هايي مانند آن را خوانده اند.به نظر مي رسيد که من و بيمار زمينه ي مشترکي داريم و مي تونيم روي آن کارکنيم.اين تجربه ذهن مرا بسيار پربارکرد؛حالا صحبت کردن درمورد ايمان به خداوند برايم کاري آسان و طبيعي شده است.
«در مقام يک پزشک ،بهبودي هاي معجزه آسايي را شاهد بوده ام که مربوط به کمکک الهي بوده اند.درچند هفته ي گذشته تجربه ي ديگري نيزداشتم .بر روي خواهرم بايد جراحي سختي صورت مي گرفت.او پس ازعمل دچار انسداد روده شد.درروز پنجم حالش به شدت بد شد و وقتي از بيمارستان خارج مي شدم تشخيص دادم که اگر به زودي حالش بهترنشود اميد بهبودي اوبسياراندک خواهد بود.به شدت نگران بودم به همين خاطر درحالي که دعا مي کردم تا حال خواهرم بهترشود آهسته به طرف خانه مي رفتم.(بايد اضافه کنم تمام اقدامات پزشکي لازم درمورد خواهرم انجام شده بود.)هنوز بيش از ده دقيقه ازرسيدنم به خانه نمي گذشت که تلفن زنگ زد و پرستار به من اطلاع داد که انسداد روده خود به خود برطرف شده و حال خواهرم بسياربهتر است.از آن روز تا به حال حالش کاملاًخوب است.آيا غيراز اين مي توانستم فکرکنم که لطف خداوند زندگي خواهرم را نجات داده است؟»
اين نامه ي يک پزشک موفق بود.
در پرتو اين نقطه نظرکه براساس يک نگرش کاملاً علمي بيان شده مي توانيم به دور از ناباوري به پديده ي شفا بخشي و شفا گرفتن از طريق ايمان بپردازيم.اگرازصميم قلب باورنداشتم که عامل ايمان در شفا دادن مؤثراست هرگز نقطه نظري را که دراين فصل تشريح مي کنم ابراز نمي کردم.
خوانندگان کتاب ها و شنوندگان برنامه هاي راديويي ام .موارد شفا يافتن بسياري را برايم نقل کرده اند که در آنها عامل ايمان نقش داشته است.با دقت بسياري اين موارد را بررسي کرده ام تا صحت آن گزارش ها را براي خودم مشخص کنم.همچنين مي خواستم بتوانم به بدبين ترين افراد نيز اعلام کنم که راهي براي سلامتي،شادي و زندگي موفق وجود دارد و چنان شواهد محکمي درتأييد آن وجود دارد که فقط کسي که مي خواهد بيماربماند به دليل ميل ناخودآگاه به شکست ،امکان بازيافتن سلامتي را که از طريق اين تجربيات بيان مي شود انکارخواهد کرد.
فرمولي را که ازاين موارد بسيار،به دست مي آيد به طورخلاصه مي توان چنين بيان کرد:به کارگيري تمام امکانات دانش پزشکي و روانشناسي همراه با امکانات روحاني.اين ترکيبي از شيوه هاي درماني است که مطمئناً مي تواند اگرخواست خدا باشد سلامتي را به زندگي بيماربازگرداند .مسلم است که زماني براي همه ي ما اين زندگي خاکي به پايان مي رسد(زندگي هرگز به پايان نمي رسد بلکه تنها مرحله ي زميني آن است که تمام مي شود.)
به نظر من يکي از بزرگ ترين کمک هايي که مي توانيم به مردم ارائه دهيم ناديده گرفته ايم؛و آن اين است که با قاطعيت نگفته ايم که درمذهب پيام سلامتي نهفته است .از آنجا که مردم اين پيام را دريافت نکرده اند گروه ها ،سازمان ها و ديگر تشکل هاي به وجود آمدند تا اين کمبود را جبران کنند.اما ديگر دليل موجهي وجود ندارد که تمام مذاهب چيزهايي را که به طور موثق تأييد شده ،اعلام نکنند و آن اين است که ايمان خاصيت شفابخشي دارد و علاوه برآن بايد روش هاي درست شفابخشي را ازطريق ايمان در اختيارمردم بگذارند.خوشبختانه امروز در همه جا در تمام سازمان هاي مذهبي رهبران روحاني که نگرش علمي هم دارند به انجام اين کار مي پردازند .
بررسي موارد موفقيت آميزشفابخشي نشان مي دهد که هميشه عوامل مشخصي وجود دارد اول اينکه بيمار کاملاً مايل است که خودش را دردست خداوند قراربدهد.دوم اينکه بيمارخود را از تمام خطاهايي که داشته مانند انواع گناهان رها مي کند و مايل است به پاکي روح برسد.سوم اينکه به درمان پزشکي همراه با قدرت شفابخشي خداوند اعتقاد دارد.چهارم اينکه از صميم قلب مايل است مشيت خداوند را هرچه که باشد با کمال ميل بپذيرد.پنجم اينکه ايمان محکم و خلل ناپذيردارد که خداوند مي تواند او را شفا بدهد.
تمام کساني که شفا گرفته اند تأييد مي کنند که احساسي از گرما و نور را تجربه کرده اند و قدرتي را که در وجود آنها اثرکرده احساس کرده اند.عملاً درتمام مواردي که بررسي کرده ام بيمار ازلحظه اي صحبت مي کند که گرما،زيبايي،آرامش،شادي و حسي ازرها شدگي را تجربه کرده است .گاهي شفا گرفتن به شکل يک تجربه ي ناگهاني صورت گرفته گاه نيزبه شکل تدريجي اتفاق افتاده است.
هميشه درطي بررسي هايم براي اينکه مطمئن شوم درمان جنبه ي قطعي و هميشگي دارد عامل زمان را درنظرگرفته ام و مواردي که گزارش کرده ام بر اساس بهبود موقت بيمارنبوده است.
براي مثال ممکن است تجربه ي شفايافتني را که خانمي براي من نوشته نقل کرده باشم.به قابل اطمينان بودن حرف هاي او و درستي قضاوتش کاملاًاطمينان داشته ام.به علاوه،دراين مورد اسناد کاملي وجود دارد و از لحاظ علمي قابل توجه است که پزشکان به اين خانم گفته بودند که انجام عمل جراحي براي برداشتن يک غده بدخيم ضرورت دارد.
کلمات او را عيناًً براي شما نقل مي کنم:«تمام اقدامات پيشگيرانه انجام شد.اما علائم ان غده دوباره پيدا شد.مثل هرکس ديگري خيلي ترسيده بودم.مي دانستم که معالجه ديگرسودي ندارد.ديگراميدي برايم نمانده بود،بنابراين به خداوند متوسل شدم.يک عالم مذهبي به من کمک کرد تا ازطريق دعا خداوند را بشناسم و تشخيص بدهم که قدرت شفابخش او به من کمک مي کند.اين طرز فکررا با جان و دل پذيرفتم و خودم را به دست خدا سپردم.
يک روزصبح طبق معمول از خدا کمک خواستم و بعد از آن به انجام کارهاي خانه مشغول شدم.برحسب اتفاق آن روز کارهاي زيادي داشتم.داشتم در آشپزخانه به تنهايي،شام شب را آماده مي کردم که متوجه نور بسيار روشني شدم ودر طرفم چپ بدنم احساس فشارکردم مثل اينکه کسي خيلي نزديک من ايستاده باشد.داستان هايي از شفا گرفتن افراد شنيده بودم و مي دانستم کساني براي من دعا مي کنند،بنابراين فکر کردم که اين بايد نيروي شفا دهنده ي خداوند باشد که در کنار من قرار گرفته است.
تصميم گرفتم تا صبح صبرکنم و مطمئن شوم که علائم بيماري من برطرف شده اند.صبح روز بعد نشانه هاي بهبودي من کاملاً آشکار بود و چنان خيالم راحت شده بود که به دوستم اطلاع دادم که شفا گرفته ام.
اين ماجرا به پانزده سال پيش برمي گردد.اما هنوز خاطره ي آن شفا گرفتن و حضور قدرت خداوند چنان درذهنم تازه است که انگار دارم آن روز را دوباره زندگي مي کنم.حالا در سلامت کامل به سر مي برم.
بدون شک،دربسياري از موارد بيماري هاي قلبي،ايمان موجب تسريع درمان مي شود.
درسابقه ي پزشکي که دچارحمله ي قلبي شده اند و پس از آن ايمان خود را به شفابخشي خداوند تقويت کرده اند و درعين حال به دستورات پزشک کاملاً عمل کرده اند،بهبود قابل توجهي ديده مي شود.شايد حتي وضعيت سلامتي چنين فردي بهترازگذشته شده باشد،زيرا از محدوديت هايش باخبرشده و مي داند در گذشته تاچه حد به خودش فشار آورده وحالا قدرتش را ذخيره مي کند.
اما مهم تر ازهمه اين است که فهميده يکي ازبا ارزش ترين روش هاي سلامتي انسان اين است که خودش را به قدرت شفابخش خداوند بسپارد.در اين روش فرد به طورخودآگاه تصور مي کند که نيروهاي احياکننده اي در وجودش به کارافتاده اند و به اين ترتيب درفرايند بهبودي مشارکت مي کند.بيمار ضميرخودآگاهش را به روي امواج نيرو وانرژي سازنده مي گشايد .اين امواج به طورذاتي دردنيا وجود دارد اما بيمارتا به حال به خاطر تنش ،فشار زياد و موانع ديگر از آنها محروم بوده است .
مرد برجسته اي سي و پنج سال پيش دچارحمله ي قلبي شد .به او گفتند که ديگر هرگز نمي تواند کارکند و بايد بيشتر اوقات را در تختخواب بگذراند.به احتمال زياد در آخرين روزهاي عمرش ،زمين گيرمي شد .گمان نمي کنم پزشکان امروزچنين حرفي را به بيماري بزنند.به هرحال او به اين پيش بيني هاي شوم درباره ي آينده اش گوش مي داد و به دقت توجه مي کرد .
يک روزصبح زود ازخواب بيدار شد و کتاب مقدس را دردست گرفت؛به طور اتفاقي صفحه اي را بازکرد که حکايت يکي ازشفا دادن هاي  خداوند را نقل مي کرد.اين جمله را نيزخواند:«خداوند ديروز امروزو فردا همان است.»به ذهنش رسيد که اگر خداوندمي توانسته در زمان هاي قديم بيماران را شفا بدهد و اگر امروز هم اومثل همان روزهاست پس چرا نتواند امروز کسي را شفا بدهد؟ازخودش پرسيد:«چرا خدا مرا شفا ندهد؟»بعد ،ايمان در قلبش فواره زد.
به اين ترتيب ازخداوند خواست که او را شفا بدهد.به نظرش رسيد که خدا به او مي گويد:«اعتقاد داري که من مي توانم تو را شفا بدهم ؟»و او جواب داد :«بله،ايمان دارم که تو مي تواني .»
چشمانش را بست و به نظرش رسيد که نيروي شفا بخش خداوند قلبش را لمس کرد.درتمام آن روز احساس راحتي عجيبي مي کرد .همچنان که روزها مي گذشتند بيشترمعتقد مي شد که موجي از قدرت در درونش به وجود مي آيد.عاقبت يک روزدعا کرد:«خدايا اگرمشيت تو باشد فردا صبح مي خواهم لباس بيوشم ،ازخانه بيرون بروم وتا چند روزبعد هم سر کار برگردم.کاملاً خودم را به دست تو مي سپارم.اگر فردا به خاطر فشارزيادي که به خودم مي آوردم بميرم ،قبل از آن مي خواهم از تو به خاطر تمام روزهاي خوبي که به من داده اي تشکرکنم .فردا ازخانه بيرون مي روم و تو درکنارم خواهي بود.ايمان دارم که به قدرکافي نيرو دارم اما اگر به خاطر اين کار بميرم تا ابد با تو خواهم بود و در هردو صورت چه بميرم و چه زنده بمانم ،خوب است.»او با آرامش و ايمان که به دست آورده بود هرروز بر فعاليت هايش مي افزود و در تمام روزهاي فعاليت شغلي اش از اين فرمول پيروي مي کرد از روزي که دچارحمله ي قلبي شده بود تا سي سال بعد زندگي کاري فعالي داشت.در هفتاد و پنج سالگي بازنشست شد.افراد انگشت شماري را مي شناسم که در کارهايشان جدي و موفق بوده و به اندازه ي او به رفاه هم نوعانشان کمک کرده باشند.اما او هميشه نيروي جسمي و عصبي اش را ذخيره مي کرد هميشه بعد از ناهارعادت داشت که دراز بکشد و استراحت کند و هرگز اجازه نمي داد دچاراسترس شود.شب ها زود به رختخواب مي رفت و صبح زود ازخواب بيدارمي شد.هميشه قوانين انضباطي دقيقي براي زندگي کردن داشت.
در تمام فعاليت هايي که انجام مي داد اثري از نگراني ،خشم و کينه و فشار عصبي نبود.او سخت کار مي کرد اما راحت بود.دکترها درست مي گفتند اگر اوبه عادت هاي اوايل زندگي اش ادامه داده بود.احتمالاً مدت ها قبل ازاين مرده بود يا دست کم زمين گير مي شد.توصيه ي پزشکان او را به جايي رساند که شفابخشي خداوند توانست صورت بگيرد.بدون دچارشدن به آن حمله ي قلبي هرگز ازلحاظ ذهني و روحي آماده ي شفا گرفتن نمي شد.
يکي ديگر از دوستان من که او هم تاجر سرشناسي است .دچارحمله ي قلبي شد.براي هفته ها در رختخواب بستري شد.اما پس از آن تمام مسئوليت هاي قبلي اش را برعهده گرفت .حالا او تمام کارهاي سابقش را به خوبي انجام مي دهد.با اين تفاوت که ديگر هنگام انجام آن کارها دچار فشارعصبي نمي شود.اين طور به نظر مي رسد که قدرت تازه اي پيدا کرده است .بهبودي او از زماني شروع شد که مشکل سلامتي اش را به طورجدي از نقطه نظرعلمي و روحي مورد توجه قرار داد.او پزشکان بسيارخبره اي داشت و دستورات آنها را دقيقاً اجرا مي کرد.نکته اي که در چنين موقعيت هايي بسياراهميت دارد.او علاوه برمعالجه ي پزشکي فرمولي براي شفاي روحي خود نيزپيدا کرد.از بيمارستان براي من چنين نوشت:«يکي از دوستان نزديک مرا که تنها بيست و پنج سال داشت به بيمارستان آوردند.او هم مثل من دچار حمله ي قلبي شده بود و ظرف چهارساعت جان داد.دو نفرديگر از آشنايان من در اتاق هاي مجاور به خاطرعارضه ي قلبي بستري هستند.اما من هنوز کارهايي دارم که بايد انجام بدهم پس بايد به زندگي برگردم و وظايفم را انجام بدهم.بايد اميدوار باشم که زندگي طولاني دارم و روزهاي پربارتري درانتظار من است.پزشکان بي نظيربودند،پرستارها عالي و بيمارستان هم نمونه بود.»بعد از آن به شرح روشي پرداخت که به کار برده بود.فرمول او از سه مرحله تشکيل مي شود(1)درطي مراحل اول بهبودي که پزشکانم استراحت مطلق تجويزکرده بودند به هشدارخداوند که مي گويد:«آرام باش و بدان که من پروردگارت هستم.»
عمل کردم.»به عبارت ديگر او کاملاً استراحت کرد و دردستان خداوند آرامش يافت.(2)همچنان که روزها روشن ترمي شدند اين جمله ي کتاب مقدس را به کاربردم:«به خداوند خدمت کنيد:شهامت داشته باشيد او به شما قوت قلب مي دهد.»
بيمار قلبش را تحت توجهات خداوند قرار داد و خدا هم قلب او را شفا داد.(3)عاقبت با برگشتن قدرت جسمي،اطمينان و قوت قلب تازه اي در من به وجود آمد که آن را با اين جمله از کتاب مقدس بيان مي کردم:«هرچه خدا از من بخواهد با کمک اومي توانم انجام دهم،زيرا خدا قدرت انجام آن را به من مي بخشد.»با بيان اين جمله با قاطعيت مي گفت که خداوند به او قدرت داده است و با اين کار نيروي تازه اي به دست مي آورد.
با به کاربستن اين فرمول سه مرحله اي،آن مرد سلامتي اش را به دست آورد.مراقبت هاي پزشکي نيروهايي را که براي شفاي جسمش لازم بود تقويت کرد.همچنين کاربرد عاقلانه ي ايمان با برانگيختن نيروهاي روحي در درون طبيعت او روند بهبودي را کامل کرد.اين دو شيوه ي درمان از بازسازي دو نيروي عظيم استفاده مي کند:يکي نيروي جسم و ديگري نيروهايي که در ذهن ما قرار دارند.يکي از اين نيروها به روش درمان پزشکي جواب مي دهد و ديگري به روش درمان مبتني برايمان .خداوند برهردو شيوه ي درمان نظارت دارد.او جسم وذهن ما را خلق کرده و اوست که روند سلامتي ما را تعيين مي کند:در پيشگيري از بيماري ها و براي شفاي ذهن و جسم هرگز يکي از بزرگ ترين منابعي را که در دسترس شماست فراموش نکنيد.اين منبع قدرت شفا دهنده ي ايمان است.در پرتو اصولي که در اين مقاله تشريح شد،از شما مي پرسم وقتي خودتان يا کسي که دوستش داريد بيمارمي شود چه کار مي توانيد بکنيد؟پاسخ اين سؤال را درهشت راه حل عملي که در زير ارائه شده مي يابيد:
1-به توصيه ي رئيس يک دانشکده ي پزشکي عمل کنيد که مي گفت:«در هنگام بيماري همين طور که به دنبال دکترمي فرستيد دنبال روحاني هم بفرستيد.»به عبارت ديگر باورداشته باشيد که نيروهاي روحاني مانند روش هاي پزشکي در درمان بيماري ها مؤثر هستند.
2-براي دکترتان دعا کنيد.بدانيد که خداوند از انسان هاي تعليم ديده و متخصص مانند ابزاري براي کمک کردن به قدرت هاي شفابخشش استفاده مي کند.همان طورکه يک پزشک مي گويد:«ما بيماررا معالجه مي کنيم اما اين خداوند است که او را شفا مي دهد.»پس دعا کنيد که دکترشما مجرايي باشد که لطف شفابخش خداوند ازطريق او جريان پيدا کند.
3-هر کاري که مي کنيد وحشت زده نشويد،زيرا در اين صورت افکار منفي از ذهنتان به بيرون مي فرستيد و به اين ترتيب افکار مخربي به سوي کسي که دوستش داريد مي فرستيد؛درحالي که او نيازمند افکار مثبت و شفابخش است تا بيماري را پشت سر بگذارد.
4-به ياد داشته باشيد که خداوند براي هرکاري قانوني دارد.همچنين به ياد داشته باشيد که قوانين مادي و کوچک ما تنها بازتاب ناقصي از قدرت عظيمي هستند که در سراسرجهان جريان دارد.قوانين روحاني نيزبيماري را تحت تأثير قرارمي دهند.خداوند براي تمام بيماري ها دو درمان قرار داده است.يکي شفا از طريق قوانين طبيعي که از طريق علم قابل اجرا است و ديگري قانون روحاني که ازطريق ايمان به اجرا در مي آيد.
5-کسي را که دوست داريد کاملاً به دست خداوند بسپاريد.با ايمانتان مي توانيد او را درجريان دريافت قدرت الهي قراربدهيد.شفا درهمين جريان الهي است،اما براي اينکه بيماربتواند از آن برخوردار شود بايد کاملاً رها شده باشد تا اراده ي خداوند در مورد او تحقق پيدا کند.درک و عمل کردن به اين اصل بسياردشواراست اما واقعيت اين است که اگر تمايل شديد شما براي زنده ماندن کسي که دوستش داريد با تمايلي به همان شدت براي سپردن او به خداوند ترکيب شود آنگاه قدرت هاي شفابخش به طور حيرت انگيزي به کار مي افتند.
6-همچنين اهميت دارد که درخانواده هماهنگي و سازگاري وجود داشته باشد.منظورازهماهنگي،هماهنگي معنوي است.به ياد داشته باشيد که در کتب مقدس تأکيد شده است:«اگر دو نفر ازشما روي زمين در مورد چيزي از خدا مي خواهيد يک دل باشيد،خداوند آن را به شما خواهد داد.»ظاهراً ناسازگاري و بيماري با هم ارتباط دارند.
7-درذهنتان کسي را که دوست داريد در نهايت سلامت مجسم کنيد او را چنان تصوير کنيد که عشق و نيکي خداوند از وجودش به خارج ساطع مي شود.ممکن است ذهن خودآگاه شما بيماري و حتي مرگ را در مورد آن شخص پيش بيني کند،اما به ياد داشته باشيد که 0/9ذهن شما درضميرناخودآگاه خانه دارد بگذاريد تصوير سلامتي درضميرناخودآگاه جذب شود آنگاه اين بخش قدرتمند از ذهن شما انرژي سلامتي بخش را از خود ساطع خواهد کرد.هرآنچه درضميرناخودآگاه به آن باور داشته باشيم معمولاً به آن مي رسيم.اگر ايمان ضميرناخودآگاه را کنترل نکند هرگز نتيجه ي خوبي به دست نخواهيد آورد،زيرا ضميرناخودآگاه تنها چيزي را که واقعاً فکر مي کنيد منعکس مي کند.اگر فکرواقعي شما منفي باشد نتايج به دست آمده هم منفي خواهد بود.اگر فکرواقعي شما مثبت باشد، شما نتايح مثبت و شفابخش دريافت مي کنيد.
8-کاملاً طبيعي رفتارکنيد ازخداوند بخواهيد کسي را که دوست داريد شفا بدهد يعني با تمام قلبتان از او بخواهيد که لطفاً اين کار را انجام بدهد.پس از آن در دعاهايتان از خداوند به خاطرخوبي و لطفش تشکرکنيد.اين اعتماد به لطف خداوند، قدرت هاي عميق معنوي شما را آزاد مي کند وبه شما شادي مي بخشد.اين شادي شما را ثابت قدم نگه مي دارد و به ياد داشته باشيد که شادي به خودي خود داراي قدرت شفابخشي است.
منبع:کتاب مثبت انديشي